«حالا کمی از مراسم خواستگاری و عقدکنان و نامزدبازیهای قدیم برایتان بگویم که هم جالب است و هم عجیب» برگزاری مراسم ازدواج از اولین قدمش که شناختن دختری برای خواستگاری رفتن بود تا برپایی بلهبُری و شیربها و دوران نامزدی و مقدمات عقدکنان تا جشن عروسی در تهران قدیم و صدو چهل سال پیش برای خود برو بیایی داشته است دیدنی که مونسالدوله ندیمه پر نشاط دربار ناصرالدین شاه به زیبایی و سر حوصله همه آنها را ریز به ریز برای ما تعریف کرده است. در آن زمان رسم بر این بوده است که خانوادهها وقتی پسرشان به سن هفده – هجده سالگی میرسید برای او آستین بالا زده و به دنبال دختری آفتاب و مهتاب ندیده می گشتند تا او را عروس خود کنند، پیگیری این ماجرا به دست زنانی بود که به دلالهها معروف بودند که در گزارشهای قبلی به نقش آنان اشاره شده است. این دلالهها زنانی بودند که به هر بهانهای به اندرون خانهها رفت و آمد داشتند و همین باعث میشد از دختران دم بخت هم با خبر شوند و گزارش آن را به خانواده پسر بدهند.
به گزارش دوشیزه به نقل از ایران ، خواستگارها که چند تا زن گیس سفید و جا افتاده بودند بیشتر سرزده به خانه دختر میرفتند. اگر چند تا دختر دم بخت در خانه بود اول از همه بزرگتر جلو میآمد،چون آن روزها رسم بود که تا دختر بزرگتر به خانه شوهر نرفته، دخترهای کوچکتر را به خواستگار نشان نمیدادند. خواستگارها با دقت دختر را بررسی میکردند از دیدن موهایش گرفته تا دندانها و اصول خانه داری بدون آنکه اهمیتی به سواد دار بودن دختر بدهند که چه بسا باسواد بودن دختر، خواستگارها را پشیمان از وصلت میکرد.
آغاز مراسم ازدواج با خواستگاری مردانه!
بعد از آنکه شکل و شمایل دختر مورد پسندشان قرار میگرفت تازه کار این چند خانم گیس سفید شروع میشد،به خانه که برمیگشتند در حضور پسر و خانواده او آنچه از دختر دیده بودند را تعریف میکردند، به قول مونس الدوله میگفتند که قد و قواره دختر چه جوری است؛ سبزه است یا سفید؛ چشم و ابرویش چطور است و از این حرفها !
اگر پسر وخانوادهاش با این تعاریف از دختر خوششان میآمد آن وقت نوبت خواستگاری مردانه میشد. به این ترتیب که پدر یا برادر یا یکی دو تا از اقوام مردانه پسر،برای پدر و برادر دختر پیغام میدادند که میخواهیم خدمت برسیم! بیشتر خواستگارهای مردانه شبها حرکت میکردند. در مجلس مردانه، بستگان دختر با آب و تاب شروع به تعریف و تمجید عروس میکردند و اقوام پسر هم از وضعیت مالی و کمالات داماد میگفتند. اگر در میان این تعارف مشکلی پیش نمیآمد و همه چیز بر وفق مراد دو طرف بود نوبت به « بله بُری» میرسید. یعنی همراهان زنانه پسر به خانه دختر میآمدند و مشغول به قولی بله بُری میشدند که چه بیاریم؟ چه مهر کنیم؟ و شیربها چقدر باشد؟
«بله بُری» و نشون کردن دختر برای پسر
مونس الدوله از این مراسم اینطور برایمان نقل کرده است:« معمولا، برای هر دختری باید هفت دست لباس نبریده، یک چادر، یک چاقچور، یک روبنده شیرازی، یک قلابه طلا، یک جفت کفش زردوزی بیاورند. مهر هم از پنجاه تومان تا پانصد تومان بود و کمتر زنی مهرش تا هزار تومان میرسید. علاوه بر رخت و لباس، باید مبلغی هم پول نقد به عنوان شیربها برای دختر ببرند. مبلغ این شیربها هم به اندازه مهر بالا و پایین میرفت. بعضی وقتها، پیش از عقد دختر را شال و انگشتری میکردند؛ یعنی یک طاقه شال و یک حلقه انگشتر الماس یا زمرد برای دختر میآوردند و او را نامزد میکردند. در این مراسم مردها شرکت نداشتند. زنها شال و انگشتری را با یک کاسه نبات و چند کله قند و یک خونچه شیرینی به خانه دختر میآوردند».
نقل و سکه و صدای داریه و دنبک
آن روزها رسم نبود دختر را پیش از عروسی آرایش و یا همان بزک کنند؛ فقط صورتش را میشستند و موهایش را میبافتند و او را روی صندلی مینشاندند و بقیه هم روی زمین مینشستند و مادر یا خواهر بزرگتر داماد طاقه شال را باز میکرد و روی سر عروس میانداخت و انگشتر را دستش میکرد. بعد نقل و سکهای بود که روی سر دختر میریختند و با «داریه» و «دنبک» شروع به شادی میکردند و شیرینی میخوردند تا در روزهای بعد ساعت عقد و مراسم عقدکنان را تعیین کنند.
زندانی شدن دختر نامزد شده تا یکسال در خانه !
در دوران نامزدی و به قول آدمهای آن صد و چهل سال پیش «نامزدکنان» داماد حق نداشت حتی از در خانه عروس رد بشود چه برسد که او را ببیند! بعضی دامادها که به قول مونس الدوله مثلا زرنگ بودند پولی به دلالهها میدادند تا موقع بیرون آمدن نامزدشان آنها را خبر کنند تا حداقل او را از دور ببینند آنهم در پوشش کامل چادرو چاقچور! و همین ماجراها باعث دردسر دختر بیچاره میشد؛ چرا که خانوادهها خبردار از این رفتارهای دامادها در دوره نامزدی بودند، اصلا به دختر اجازه نمیدادند به کوچه برود و چه بسا اتفاق میافتاد که دختری که نامزد داشت چند ماه یا یکسال پایش را از خانه بیرون نمیگذاشت!
یک قواره پارچه نبریده تا دو گوسفند
به حنا بسته شده
در دوره نامزدی خانواده پسر وظیفه داشت که در ایام عید مثل عید فطر، عید قربان یا عید غدیر برای دختر هل و گل یا همان کادو امروزی خودمان را بفرستند که شامل یک قواره پارچه نبریده، یک تکه جواهر یا شیرینی و میوه بود. اما کادو عید قربان اینطور نبود، یک یا دو گوسفند را حنا میبستند و یک قواره پارچه به گردن گوسفند میبستند و به خانه عروس میفرستادند و گاهی هم از خانه عروس یک ظرف بزرگ آش رشته و یا برگ مو برای خانه داماد میفرستادند.
خبر خانواده داماد برای تعیین روزو ساعت عقد
دوران نامزدی آن دوره هم مثل امروز ما خیلی طول نمیکشید، زمانی میرسید که خانواده داماد خبر میدادند که فلان روز ساعت سعد است و میخواهیم دختر را عقد کنیم و اینجا شروع برگزاری مراسم عقدکنان بود. چند روز قبل از عقدکنان عروس و داماد، دوستان و آشنایان و قوم و خویشها را دعوت میکردند. از آنجایی که آن زمان کارت دعوت نبود. دعوتهای زنانه این طور صورت میگرفت که خانواده عروس و داماد چند دانه نقل و هل درون نعلبکی بلور میگذاشتند و نعلبکی را در دستمال ابریشمی کوچکی میپیچیدند و توسط یک زن گیس سفید برای دوست و آشناهای زنانه میفرستادند و خواهش میکردند که فلان روز و فلان ساعت برای عقدکنان تشریف بیاورند.
اما دعوتهای مردانه این طور بود که یک مرد خوش خطی دعوت نامهای برای دوست و آشناها مینوشت و اشخاصی به نام «غلام بچهها» این دعوتنامهها را میرساندند.
خونچههای رنگارنگ پیشکش به خانواده عروس
روز پیش از عقدکنان در خانه عروس و داماد برو بیایی بود، مونس الدوله در خاطراتش تعریف کرده است:« مثلا حالا روز پیش از عقدکنان است؛ در خانه داماد رختهای نبریده و چادر و چاقچور و روبنده و قلابه و کفش زردوزی عروس را توی بقچههای اطلس و ترمه میپیچیدند و...
تاریخ درج: 1395/07/04
دانلود مقاله