استان: شهرستان: منطقه:
خدمات و تشریفات عروسی:

ازدواج درندامتگاه کرج با یک قاتل .. !

ازدواج درندامتگاه کرج با یک قاتل .. !
دختر تحصیلکرده وقتی برای ملاقات با برادر زندانی‌اش راهی ندامتگاه کرج می‌شد، متوجه شد هم‌سلولی برادرش در جریان یک حادثه مرتکب قتل شده است. این دختر وقتی ماجرای قتل را بررسی کرد، تصمیم گرفت برای کمک به متهم با او ازدواج کند. گفت‌وگوی خبرنگار ما با این دختر در ادامه گزارش می‌آید.







به گزارش دوشیزه به نقل از جوان، دختر تحصیلکرده وقتی برای ملاقات با برادر زندانی‌اش راهی ندامتگاه کرج می‌شد، متوجه شد هم‌سلولی برادرش در جریان یک حادثه مرتکب قتل شده است. این دختر وقتی ماجرای قتل را بررسی کرد، تصمیم گرفت برای کمک به متهم با او ازدواج کند. گفت‌وگوی خبرنگار ما با این دختر در ادامه گزارش می‌آید.

‌پسر 27 ساله‌اي كه قرار است به زودي مراسم عروسي‌اش را با دختر جواني در زندان برگزار كند، امير نام دارد. متهم زنداني چهاردهم دي ماه سال 88 در يك درگيري خواهر زاده‌اش را به قتل رساند.

 روز حادثه مقتول با برادر قاتل به خاطر يك جفت كتاني با هم درگير شده بودند كه امير براي ميانجيگري وارد درگيري مي‌شود، اما وقتي چاقو را از خواهر زاده‌اش مي‌گيرد، ناخواسته ضربه‌اي به او مي‌زند و اينگونه قتل خواهرزاده‌اش در پرونده‌اش ثبت مي‌شود.

 متهم در دادگاه كيفري به قتل خواهر زاده‌اش اعتراف كرد و گفت: وقتي براي ميانجيگري وارد درگيري شدم، چاقو را از دست خواهرزاده‌ام گرفتم، اما نمي‌دانم چه شد كه چاقو به مقتول اصابت كرد. وقتي هيئت قضايي دادگاه كيفري استان متهم را به قصاص محكوم كرد، خانواده وي تلاش زيادي براي جلب رضايت انجام دادند تا اينكه اولياي دم اعلام كردند در صورتي كه قاتل ديه پرداخت كند، وي را مي‌بخشند. امير در حالي كه در زندان تمام دغدغه‌اش فراهم كردن ديه بود، فكر نمي‌كرد دختر تحصيلكرده‌اي عاشق او شود و براي تهيه ديه و نجاتش تصميم به ازدواج با او بگيرد.

  در زندان عاشق او شدم

صبح ديروز دختر جوان كه فوق ليسانس تربيت بدني از دانشگاهي در تهران دارد به دادسراي جنايي آمد و از قاضي محمد شهرياري سرپرست دادسرا در خواست كرد مقدمات ازدواجش را با امير در زندان فراهم كند. دختر جوان گفت: وقتي امير را در زندان ديدم، ناگهان دلم برايش سوخت و وقتي با او حرف زدم مهرش در دلم نشست و عاشقش شدم.

وي ادامه داد: من قصد دارم روز پنج شنبه دوم ارديبهشت ماه همزمان با ولادت حضرت علي (ع) و روز پدر مراسم عقدم در زندان برگزار شود به همين دليل به اينجا آمدم تا شما كمك و مقدمات ازدواج مرا فراهم كنيد.  قاضي محمد شهرياري، سرپرست دادسراي جنايي درباره اين خبر گفت: قرار است قاضي اجراي احكام با مسئولان زندان رجايي شهر هماهنگي‌هاي لازم را براي برگزاري مراسم عقد اين دختر و پسر زنداني انجام دهند.

وي ادامه داد: متهم به ديه محكوم شده است و افرادي كه قصد دارند به اين زنداني كمك كنند به شعبه اجراي احكام دادسراي جنايي مراجعه كنند و كمك‌هاي نقدي خود را به شماره حساب دادگستري كه همكاران من در اختيارشان قرار مي‌دهند، واريز كنند تا هر چه زودتر مقدمات آزادي اين زنداني را فراهم كنند. وي در پايان گفت: از شهروندان درخواست دارم به هيچ‌عنوان به تبليغات آزاد كردن زنداني اعتماد نكنند و چنانچه قصد كمك دارند به شعبه اجراي احكام مراجعه و كمك نقدي خود را به شماره حساب دادگستري واريز كنند.

گفت‌وگو با دختر جوان  و مادر قاتل

كمي درباره خودتان و اينكه به چه كاري مشغوليد، حرف بزنيد؟

من سال 90 از پايان نامه‌ام دفاع كردم و مدرك فوق ليسانسم را گرفتم. در حال حاضر باشگاه ورزشي دارم و مربي بدنسازي هستم. من در حال آماده شدن براي آزمون دكتري هستم و همچنين تصميم گرفتم با اين زنداني ازدواج كنم و او را نجات دهم.

چطور با متهم به قتل آشنا شدي؟

آذر ماه سال قبل برادرم به خاطر حمل مشروب دستگير و با حكم قضايي راهي زندان رجايي شهر شد. يك روز كه به ملاقات برادرم در زندان رفتم، مادر امير را ديدم كه با پسرش در حال حرف زدن بود. هر وقت آن دو را مي‌ديدم در حال گريه كردن بودند . نمي‌دانم چه حسي به من دست داد كه با مادر امير درباره پسرش حرف زدم. وقتي از برادرم ماجرا را پرسيدم به من گفت كه امير هم‌سلولي‌اش است. برادرم گفت كه امير پسر خوبي است و ناخواسته مرتكب قتل شده و هيچ سابقه‌اي به غير از اين حادثه ندارد. من دلم برايش سوخت و تصميم گرفتم روزي به ملاقاتش بروم و با او حرف بزنم تا چنانچه كاري براي نجاتش از من ساخته باشد، انجام بدهم.

چه شد به ملاقاتش رفتيد؟

به ملاقاتش رفتم و در همان ملاقات، عشقش در دلم نشست و يك دل نه صد دل عاشقش شدم. وقتي با او حرف زدم متوجه شدم كه پسر خوبي است و اين حادثه اتفاقي رخ داده است.
همان زمان تصميم گرفتم با او ازدواج و كمك كنم تا از چوبه دار نجات يابد.

يعني شما از او خواستگاري كرديد؟

 نه. او از من خواستگاري كرد. من چندين بار به ملاقاتش رفتم و درباره اينكه چگونه به او كمك كنم، حرف زدم، هر روز كه مي‌گذشت مهر او بيشتر در دلم مي‌نشست. امير هم متوجه شده بود كه من دوستش دارم و در همان حرف‌هايي كه با هم مي‌زديم، من هم فهميدم او هم مرا دوست دارد تا اينكه او از من خواستگاري كرد و من هم قبول كردم. امير گفت كمكش كنم تا از طناب دار نجات يابد و من هم به او گفتم كمكش مي‌كنم تا هر چه زودتر از زندان آزاد شود.

وقتي جواب مثبت به خواستگاري‌اش دادي، چه عكس العملي داشت؟

فكر مي‌كنم انتظار اين را نداشت كه من به او جواب مثبت بدهم، اما خيلي خوشحال و از آن روز به بعد اميدش به زندگي چندين برابر شد و من هم تصميم گرفتم كمكش كنم.

يعني قبل از اين اميدي به زندگي نداشت؟

خودش مي‌گفت هر شب كابوس طناب دار مي‌بيند و آرامش ندارد. مادرش مي‌گفت بعد از ملاقات‌هاي من با امير خيلي وضعيت روحي و جسمي‌اش خوب شده و من هم خوشحال بودم كه مي‌توانم به او كمك كنم.

خانواده‌اش هم از تو خواستگاري كردند؟

بله. يك‌ماه بعد مادرش با من تماس گرفت و گفت امير شماره‌ام را داده تا با من حرف بزند. او با من قرار ملاقات گذاشت و پيشنهاد امير را مطرح كرد و من هم گفتم كه دوست دارم با امير ازدواج كنم.

خانواده خودت خبر دارند؟

نه.

فكر مي‌كني پدر و مادرت رضايت بدهند تو با يك زنداني ازدواج كني؟

خانواده‌ام منطقي هستند، فكر كنم قبول كنند. آنها مي‌دانند من فرد تحصيلكرده‌اي هستم و مي‌توانم براي آينده‌ام تصميم درستي بگيرم. مطمئن هستم آنها قبول مي‌كنند. هرچند که متهم دیپلم ردی است.

اگر با او ازدواج كردي و موفق به رضايت نشدي چه كار مي‌كني؟

من تمام تلاشم را مي‌كنم و مطمئن هستم او نجات پيدا مي‌كند و به زودي آزاد مي‌شود و زندگي تازه‌اي را تجربه خواهد كرد.

قبل از اين خواستگار داشتي؟

بله. استاد دانشگاه هم از من خواستگاري كرده بود. قرار بود با او ازدواج كنم، اما عاشق او نبودم تا اينكه با امير آشنا شدم و تصميم به ازدواج با امير را گرفتم.

فكر نمي‌كني در آينده پشيمان شوي؟

نه. درست است عاشقش شدم، اما در اين باره مدتي است كه فكر مي‌كنم.

اولياي دم براي رضايت چقدر درخواست كرده‌اند؟

500 ميليون تومان.

مادر قاتل هم كه همراه عروس آينده‌اش به دادسرا آمده بود، گفت: من وقتي پسرم گفت از اين دختر خواستگاري كنم، ابتدا مخالفت كردم و احتمال دادم اين دختر قصد فريب پسرم را دارد، اما وقتي او را ديدم او را پسنديدم و متوجه شدم او قصد كمك به پسرم را دارد و الان هم خيلي خوشحالم كه عروس من مي‌شود.


تاریخ درج: 1395/01/29
به اشتراک بگذارید: Google اشتراک در فیس بوک twitter Pinterest

نظرات کاربران

فرم ارسال نظر

نام و نام خانوادگی:
پست الکترونیک:
متن نظر:
* لطفا کاراکترهایی را که در تصویر می بینید در کادر پایین وارد کنید: